ظهور قدرتهای تجدیدطلبانه در جهان و ضعف ساختارهای داخلی و ایدئولوژیکی آمریکا منجر به شکست و افول دکترین نظم نوین جهانی به رهبری آمریکا در نظام بین المللی شده است. امروز آمریکا به عنوان یک قدرت هژمون در حال افول می باشد و دیگر توانائی حفظ عنوان ابرقدرتی را درمیان قدرتهای نوین بویژه چین ندارد. امروز سیاستمداران، صاحب نظران و نویسندگان آمریکایی از افول آمریکا صحبت می نمایند. زوال هژمونی آمریکا در جهان از سال 2008 بدین سو بر همگان پیداست. دهه 1990فرصتی طلایی برای نفوذ آمریکا در جهان برای دستیابی به هدف مقدس آمریکا در تحکیم هژمونی خود بر نظام بین المللی تلقی می شود. پایان جنگ سرد و همکاری گسترده کشورها در ائتلاف بین المللی به سرکردگی آمریکا علیه عراق، بار دیگر ارزشهای ایده آلیستی گذشته آمریکا و مفهوم نظم نوین جهانی را در دولت جرج بوش مطرح ساخت. آمریکائی ها برای تداوم هژمونی جهانی به دنبال توسعه ارزشها و منافع ملی آمریکا با استفاده از تمامی گزینه های ممکن از جمله مداخله گرائی، توسعه همکاری با متحدین خود، برای حفظ و اجرای نظم نوین جهانی و کاهش اقدام یکجانبه از طریق طرفدارهای استراتژیک بوده است. اما به نظر می رسد ظهور قدرتهای جهانی مانند چین و روسیه در سالهای اخیر عرصه فعالیت آمریکا را در جهان چنان تنگ کرده که ترامپ رئیس جمهور آمریکا برای نجات آمریکا از افول، متحدین اروپائی خود را مانند آلمان و انگلستان زیر پا گذاشته و آمریکا کاملاً استراتژی خودمحوربینی را در جهان دنبال می کند. من نویسنده این مقاله معتقدم که جهان به نوعی در وضعیت تحول قدرت جهانی از قدرت متمرکز به نظام چند قطبی است که می توان آن را به مثابه (سیستم انتشار قدرت) یاد کرد. چالشهای جهانی آمریکا از سال 2008 در آمریکا عامل ضعف و سقوط موقعیت جهانی آمریکا شده و رشد سریع اقتصادی و نظامی چین و طرحهای عظیم اقتصادی آینده چین تهدید جدی و بلندمدت برای هژمونی آمریکا تلقی می گردد.
در مقابل ضعف آمریکا، قدرتهای نوظهور مانند: چین، روسیه، ترکیه، هند و ایران هستند که هر کدام از این کشورها با توجه به اولویتهای سیاست خارجی و امور ژئوپولیتیک خود، توانائی آمریکا برای شکل دهی نظام جهانی را محدود می کند. این احتمال می رود که تا سال 2025 شاهد ظهور قدرت هایی مانند چین، روسیه و هند خواهیم بود که با هم همکاری خواهند داشت و در مقابل، آمریکا و کشورهای اروپائی عقب نشینی و افول خواهند کرد. بویژه اروپائی که متحد نیست. اگر از منظر نئولیبرالیسم به پدیده های جهانی بیاندیشیم، می توان گفت که جهان در حال گذار از عصر 70 ساله آمریکائی به عصر پسا آمریکائی می باشد. می توان این نتیجه گیری را نمود که آمریکا در آینده نزدیک؛ نه رهبری اقتصادی و ژئوپولیتیک جهان را بعهده خواهد داشت و نه بر فرهنگ آن دیگر چیره خواهد بود. بنظر می رسد که امپراطوری جهانی آمریکا تحت عوامل داخلی و ضعف ساختارها و عوامل خارجی با ظهور قدرت های نوین مانند چین، روسیه و حتی هند، افول خواهد نمود. آمریکا در برخورد با روسیه بر سر مساله اوکراین به بن بست مذاکره دیپلماتیک، با روسیه و ایران بر سر سوریه. جنگ ناتمام با تروریزم بین الملل و تزلزل پایه های اتحادیه اروپا که یکی از متحدان اصلی آمریکا برای اجرای نظم جهانی مبتنی بر قدرت آمریکا بوده است، از نشانه های افول امپراطوری جهانی آمریکا به حساب می آیند. ترامپ را باید آخرین تلاش آمریکا برای اعاده قدرت از دست رفته و یا در حال از دست رفتن آن در جهان دانست. دیگر زمان بازگشت آمریکا به دور رهبری جهانی دیر شده است. متاسفانه جهان اکنون بیشتر شبیه به یک دهکده بی سرپرست و ناهماهنگ می ماند که در انتظار نظم نوین پسا آمریکائی می باشد. ایران کنونی با اقتصاد ضعیف، نیروهای مسلح غیر مدرن، اتحاد اجتماعی ضعیف، عدم درک سیاستمداران ایرانی از روندهای بین المللی و بی تصمیمی در مواقع حساس، از ضعف های کشور ما در مقابل قدرتهای جهانی بوده است. جامعه ایران نیاز به وحدت دارد. این وحدت بدون معیارهای مشخص مافوق رفتار خودسرانه و جانبدارانه امکان پذیر نیست. جهان به شکل بی سابقه ای در هم آمیخته. نظم نوین آینده جهانی به رهبری چین می تواند برای ما فرصت باشد. ما باید تمام قوای فکری و مادی خود را به کار گیریم که در نظم جدید جهانی جایگاه بهتری برای خود تعریف کنیم. جایگاه ما در نظم نوین جهانی تاثیر بسزائی در جایگاه ما در منطقه خواهد داشت. در واقع تعیین جایگاه ما در نظم جهانی صرفاً تصمیم ما نیست بلکه به عناصری مانند قدرت اقتصادی، وحدت و همبستگی ملی و قدرت نظامی ما از یک طرف و چگونگی تعامل با سایر قدرتهای جهانی و منطقه ای دارد.
در اینجا متذکر می شوم که نظم نوین جهانی برآمده از تاریخ کهن و موقعیت طبیعی و ژئوپولیتیکی ایران در آسیای جنوب غربی می باشد. حضور ایران را تنها نباید در حوزه امنیتی یا نظامی در غرب آسیا تلقی نمود، چرا که فرهنگ و تمدن ایران، پهنه ای گسترده از چین تا مدیترانه را دربر گرفته است. ایران در طول چندهزار سال، به فراخور استحکام نظام حکومتی و اقتدار ملی، به حضور خود در جهت استقرار صلح و امنیت بین المللی جنبه عینی بخشیده. احترام به حافظ در تاجیکستان و ارادت به مولانا در ترکیه، نشانگر عمق فرهنگ ایرانیان می باشد. اگر ایران بتواند سیاست موازنه مثبت را با قدرتهای جهانی آغاز نماید، بی شک در نظم نوین جهانی، جایگاه منطقه ای خود را پیدا خواهد نمود.
بزودی و به دنباله این مقاله، تحلیلی از چند استراتژیست ایرانی که با گروه وحدت ملی ایرانیان اروپا – مرکزیت هامبورگ همکاری می نمایند، در رابطه با نظم نوین جهانی و جایگاه ایران انتشار خواهد یافت و بدست هم میهنان خواهد رسید.
*دکتر فریبرز صارمی پژوهشگر روابط بین الملل از دانشگاههای معتبر آمریکایی در رشته روابط بین الملل می باشد. دکتر صارمی عضو موسسه مطالعات استراتژیک بین المللی واشنگتن دی سی می باشد. ایشان هم اکنون مقیم آلمان و عضو کمیته سیاست خارجی و امنیتی حزب حاکم آلمان CDU می باشد و در ضمن بنیانگذار گروه وحدت ملی ایرانیان اروپا هم هست. این گروه طرفدار نظامی سکولار و دموکرات و پارلمانی در ایران می باشد.
گروه وحدت ملی ایرانیان – هامبورگ